عامل اصلی قتل های ناموسی فشارهای اجتماعی است، اگر پدر رومینا او را نمی کشت خود زیر فشار شدید اجتماعی له و به تعبیری کشته می شد؛ بنابراین قاتل اصلی، جامعه و باوری است که عاشق شدن، دوست شدن یا فرار با پسر مورد علاقه دختر را مستوجب مرگ می داند.
جامعه نظم مسلط است و افراد می کوشند که در این نظم اجتماعی پذیرفته شوند این اجتماعی شدن مستلزم پذیرش هنجارهای موجود است، در این نظم موجود، بعضی از هنجارها یک مرحله فراتر رفته و تبدیل به فراهنجار یا هنجار مضاعف می شوند، مساله ناموس و ضرورت عفت دختر از جمله این فراهنجارها است.
آمارهای غیر رسمی از ۳۷۵ تا ۴۵۰ مورد قتل ناموسی در سال خبر میدهند.
این پدر نه فراری شده و نه چیزی را پنهان کرده است. شنیدهها حاکی از آن است که بعد از این اتفاق در حالی داس هنوز در دستش بوده از خانه خارج شده به این کار اعتراف کرده است.
انتشار آگهی ترحیم در شبکههای اجتماعی هم نکته دیگری بود که واکنشهای مختلفی را به وجود آورد که فردی نه تنها فرزند خود را میکشد بلکه مراسم ترحیم هم برای او میگیرد و نام تمام مردان فامیل را هم در آن درج میکند. شاید می خواهند این پیام را بدهند که ابایی از این جنایت نداشته اند و به تعبیر خود لکه ننگ را پاک کرده اند.
مطابق با ماده ۲۲۰ قانون مجازات اسلامی پدر در جایگاه، ولی دم در قتل فرزند قصاص نمیشود بلکه قصاص تبدیل به دیه و تعزیر میشود.
کلید واژههایی نظیر آبرو، ناموس، غیرت، حیثیت و مواردی از این دست در چنین پروندههایی به شدت شنیده میشود و این هشدار را میدهد که جامعه باید یک بازنگری جدی در چنین مفاهیمی داشته باشد.
سلطه این فراهنجارها به گونه است که تخطی از آن توسط زن یا دختر، قتل، خود کشی و خودسوزی آنها را به دنبال دارد. از آنجا که دختران همواره در جامعه متحمل ظلم مضاعف هستند، انواع مختلف فراهنجار بیشترین فشار را بر آنها وارد می کند؛ بنابراین قتل این دختر ۱۳ ساله پدیده عجیب یا مختص یک جامعه خاص نیست اگر این قتل های ناموسی در نقاط دیگر کمتر اتفاق می افتد به این دلیل است که خانوادهها در جریان جامعه پذیری، روند رو به رشدی را در مقایسه با خانواده های دختر کش طی کرده و نوع مناسباتشان با فرزندانشان تغییر یافته وگرنه الگوی کلی حاکم بر جامعه همین است که اگر زنی از فراهنجار ناموس تخطی کند باید کشته شود.
قتل ناموسی تنها مختص جوامع روستایی و قبیله ای نیست
درست است که در مناطق شهری قتل های ناموسی کمتر اتفاق می افتد اما فراهنجار ناموس و پیامدهای آن برای دختران منحصر به روستاها و قبیله ها نیست، این مساله در شهر به گونه ای دیگر عمل می کند، یعنی فشار اجتماعی حاصل از پدیده ناموس در شهر ممکن است به این مساله منجر شود که پدر مانع از اشتغال یا ادامه تحصیل دختر شود یا او را به خانه نشینی واداشته و سایر اشکال خشونت را بر او اعمال کند. بنابراین اشکال مواجهه متفاوت است اما در تمام این اشکال، نابودی نهفته است. مثلا در شیخ نشین امارات از آنجا که سبک زندگی دختران متاثر از دنیای جدید متفاوت می شود، پدران دختران خود را وادار به خانه نشینی می کنند.