به صراحت میتوان گفت که اثرها و تفکرات هر روشنفکر و نویسنده بسته به شرایط موجود (شرایط اقلیمی، اجتماعی و سیاسی و … ) متفاوت خواهد بود و همین عوامل موجب ایجاد مکتبهای داستاننویسی در ادبیات ایران شده است.
در بین چند مکتب داستان نویسی موجود در این جغرافیا میتوان گفت مکتب آذربایجان ویژگیهای منحصر به فردی به نمایش گذاشته است. عوامل مؤثر در به وجود آمدن مکتبها چه در بحث محیط (جغرافیای طبیعی، تحولات اجتماعی و سیاسی و … )، چه در بحث مردم و چه در بحث فرهنگ بسیار متفاوتتر از سایر مکاتب بوده است. همین تفاوتها نیز موجب سمت و سو دادن به قلم نویسندگان این مکتب (غلامحسین ساعدی، صمد بهرنگی، رضا براهنی و …) میشوند و در نهایت آثاری همچون عزاداران بیل، رازهای سرزمین مادری، کوراغلو و ….خلق میشود.
غلامحسین نیز متأثر از این شرایط شاهکارهای اثری بسیاری خلق کرده که شاخصههای فراوان مشترک دیگری با نویسندگان هم دوره خود دارد و و همه دست در دست یکدیگر موجب به وجود آمدن مکتب آذربایجان شدهاند، شاخصههایی که بسیار کم می توان در دیگر مکاتب دید. علاوه بر چهره متنوع آذربایجان در جغرافیای طبیعی، تحولهای سیاسی و اجتماعی در آن چون مشروطه و دوره اول پهلوی (حکومت رضاخان) و فرقه دموکرات آذربایجان ، ظهور پیدایش گروه های روشنفکری در آن موجب ایجاد شرایط اجتماعی خاصی شده است که نویسندگان از این شرایط و تحولات بی بهره نماندهاند و میتوان رویکرد عملی این موارد را در آثار این نویسندگان دید. آثار ساعدی نیز مستثنا از این تاثیرات نمیباشد. وی با به کار گرفتن پیرنگ دقیق، ریزهکاریهای بسیار در بافت و بیان و همچنین عرضه ی داستانهای برخوردار از ساختار منسجم، در قالب نماینده داستان نویسی به شیوه مدرن است.
او در گزینش محیط برای اجرای پیرنگ داستان، از محیطهای اقلیمی شروع به نگارش می کند و با توجه به ملازمات شغلی خود که از یک سو در ارتباط مستقیم با مردم و موضوعات روانی است و از سوی دیگر در معاشرت مداوم با تحصیل کردگان و گردانندگان تئاتر و مطبوعات می باشد بیشتر عامهی مردم و طبقه متوسط را در دایره خطاب خود گرد آورده است.وی در کنار نویسندگان همعصر خود چون براهنی و بهرنگی با گرایشات ظاهری متفاوت، همسویی خاصی دارد. گرایش غالب در اثر های او رئالیسم است و همراهِ با آن رگههایی از سمبولیسم و رئالیسم جادویی دارد. کمی که با دقت در آثار وی جستجو کنیم نشانههای ضعیفی از ناتورالیسم و سورئالیسم را نیز میتوان دید.اما در واقع رئالیسم جادویی یکی از ویژگیهای اساسی در سبک آذربایجان می باشد. خصوصیت مشترکی که در شاخصترین آثار هر سه هنرمند مطرح این مکتب نمایان شده است. بر همین اساس است که شاملو در حوزه رئالیسم جادویی ساعدی را خطاب قرار داده و «وی را پیشکسوت گابریل گارسیا مارکز می داند» و یا سپانلو بر این اعتقاد داشت که «رئالیسم ساعدی با طعم عمیق فانتاستیک درآمیخته است». ناگفته نماند که سرچشمه این نوع نگرش هنری به واقعیتهای اجتماعی را در سبک آذربایجان باید در ساختار افسانهها جستجو کرد که نویسندگانش به احیای مجدد آنها میپردازند. چرا که رئالیسم جادویی در واقع ترکیبی از دنیای پر از خرق عادت قصههای قدیمی با عوالم رئالیستی داستانهای امروزی است.
گوهرمراد در نخستین داستانهای خود ابتدا تجسم بخشیدن به شخصیتهای جادویی را تجربه میکند و سپس در داستانهای معروفی همچون عزاداران بیل متناسب با محیط و موقعیت آدمها در یک زمینه گسترده از واقعیتهای امروزی، انبوهی از عناصر دلهرهانگیز و… را به فضای بیرون و درون شخصیتها وارد میکند. رگههای رئالیستی چون روستای بیل (روستایی مابین ممقان و ایلخچی) و مردمانش و رگههای جادویی چون سیری ناپذیری موسرخه و شکارچیها در این داستان نیز نمودی از عوالم رئالیستی در کنار خرق عادتها میتواند باشد.
از دیگر صورتهای هنری موجود در نوشتههای نویسندگان این گروه که میتوان به وضوح دید تمثیل میباشد. که به نظر بنده ریشه در ارتباط ادبیات فولکلور و قصههای شفاهی با مخاطبان دارد.
ساعدی نیز در کنار دیگر دوستانش از این عنصر بیزاری نجسته و آثارش را به رنگ تمثیل آمیخته است. او از آمیزهای در مرز میان داستان و قصه، که در آن زبان و بافت صوری روایات امروزی است اما فضاسازیها و شخصیتپردازی و فکر فرهنگ حاکم بر محیط اغلب در دورههای پیشین آن سیر میکند. صرف نظر از «خانه های شهر ری» که ماهیتی مشابه با تمثیلهای بهرنگی (عینا با همان بافت و بیان عامیانه و قدیمی) دارد، (بهرنگی از قالب قصهها برای تمثیل استفاده کرده است) بیشتر داستانهای وی همچون عزاداران بیل، ترس و لرز، دندیل و شمار بسیاری از نمایشنامههایش از ساختار خاص تمثیلهای ساعدی پیروی میکند. از دیگر مولفههای آثار جای گرفته در این حوزه، بازآفرینی واقعیتهای تاریخی می باشد که میتوان آن را ناشی از تفکر و ایدئولوژی آن دوره و جو اجتماعی حاکم دانست. که این جو حاکم را نیز میتوان ناشی از اعتقاد بر فلسفهی تاریخ و چراغ راه آینده بودن گذشته عنوان کرد. البته این تفکر روشنفکر مآبانه را به صراحت می توان به منطقهی آذربایجان نسبت داد که جنبشهای متأثر از حرکتهای روشنفکری نیز گواهی بر این مسئله است. مرور چندین باره وقایع مشروطیت در داستانها و نمایشنامههای ساعدی نیز نمونهای از این تفکر تاریخی میباشد که از فرط صراحت نیاز به توضیح ندارد. در این سبک رگههایی از زبان و فرهنگ و ملیت نیز قابل احساس است؛ رویکرد نویسندگان این مکتب، چون بازنویسی و بازآفرینی قصه ها، باورها، وقایع و حوادث سیاسی تاریخی مرتبط با منطقه و گریزهای گذرا به زبان ترکی و گزینش شخصیتهای آذربایجانی آشکارترین نشانههای این رگه می باشد. آثاری همچون ایلخچی، خیاو ، غریبه در شهر و نمایشنامههای مشروطهی ساعدی را نیز میتوان نمودی از این رگهها عنوان کرد.
اما سوالی که من را در این هیاهوی متاثر شدنها و وابستگیها درگیر کرد چیزی جز این نبود:
گوهرمرادِ عاشقِ خاک مادری چرا به زبان مادری ننوشت؟
که در مصاحبهای تلخ جواب این سوال را تلختر یافتم:
-خبرنگار: به زبان مادری خودتان، ترکی هم چیزی نوشتید؟
-غلامحسین ساعدی: نه، برای آنکه آن قدر توی سرم زدند.
– متاسفم
– نه متاسف نباشید. بله آن قدر توی سر من زدند بلکه مجبور شدم به زبان فارسی بنویسم ولی یک نمایشنامه ترکی نوشتم.
تنها اثر او به زبان مادری اش نمایشنامه قوردلار (گرگها) است.پ.ن:
۱)منظور از مکتب، صورتبندی هنری و نگرشی خاص که هرنویسنده یا جمعی از نویسندگان از جامعه و هستی که ارائه دادهاند و نه اصطلاح خاص در علوم اجتماعی و انسانی که برای نظریهپردازیهای مدرن استفاده میشود.
۲)مکتب آذربایجان:مکتب داستان نویسی آذربایجان
رسول قاسمپور